روز یکشنبه مورخ بیستم مرداد 1398 استاد دکتر مهدی گلشنی به دعوت نایب رئیس انجمن علمی پویاییشناسی سیستمها به ایراد سخنرانی با عنوان «برای توسعه علمی پایدار تمدنساز چه باید کرد؟» پرداختند.
در ادامه متن سخنرانی ایشان میآید:
برای یک توسعه علمی پایدار تمدنساز چه باید کرد؟
دکتر مهدی گلشنی
مقدمه
پیشرفتهای علم و فناوری در دو قرن گذشته شناخت ما از جهان را به نحوی بیسابقه وسعت داده است و منجر به برخی تحولات علمی و نظری شده است:
الف) در بعد عملی، علم و فناوری قدرت زیادی به ما در استفاده از منابع طبیعت داده است و منافع بسیاری برای بشر به بار آورده است. اما علم و فناوری در جهت نابودی انسانها و تخریب محیط زیست نیز به کار رفته است و متاسفانه محافل علمی عکسالعمل کافی در این مورد نداشتهاند و منفعلانه عمل کردهاند. به قول نیکولاس ماکسول:
«تحقیقات علمی و فناورانه بسیاری صرف تحقق علایق کشورهای ثروتمند میشود؛ به جای آنکه صرف هزاران میلیون نفری بشود که در فقر محقرانه به سر میبرند. تحقیقات پزشکی در درجه اول صرف علاج بیماریهای ثروتمندان میشود، نه فقرا. همچنین مسئله ننگآمیز تحقیقات نظامی در کار است. در انگلیس 30 درصد و در آمریکا 50 درصد بودجه تحقیقات و توسعه صرف امور نظامی میشود. در دنیای ما که دچار نابرابریها و بیعدالتیهای فاحش و تنازع و جنگ است، آیا این مخارج در جهت تامین بهترین منابع برای انسانیت است؟ همچنین، تعجبآور ناتوانی جوامع علمی در صحبت کردن درباره این مطلب است.»
ب) در بعد نظری، علم جدید فقط با جهان مادی سر و کار داشته است و فقط برای یافتههای ریشهدار در حواس ارزش قائل است. در این بینش پوزیتیویستی، خدا و بعد معنوی انسان نادیده گرفته میشود یا مورد انکار قرار میگیرد و دغدغه انسانها محدود به حوزه مادی جهان شده است.
در زمان ما، در میهن عزیزمان، همه جا صحبت از توسعه علم و فناوری است. اما آیا الگوی ما در این جریان غرب است؟ آیا با مسیری که غرب در استثمار طبیعت و انسان طی میکند میتوان یک آینده درخشان برای جامعه بشری انتظار داشت؟ آیا واقعا میتوان توسعه غربی را یک توسعه پایدار به حساب آورد؟ دایسون، فیزیکدان برجسته معاصر، خوب حق مطلب را ادا کرده است:
«اگر فناوری مسیر فعلی را ادامه دهد، که در آن نیازهای فقرا نادیده گرفته میشود و منافع برای اغنا در حال باریدن است، فقرا دیر یا زود بر علیه ظلم فناوری طغیان خواهند کرد و نامعقول میشوند و دنبال علاجهای وحشیانه میروند.»
به نظر اینجانب ما باید توسعه علمی و فناورانه خود را تحت حاکمیت جهانبینی اسلامی قرار دهیم و با الهامگیری از آن در جهت برپایی یک تمدن اسلامی روزآمد برنامهریزی کنیم.
سرگذشت علم در جهان اسلام در قرون اخیر
در دوران تمدن اسلامی، تمامی دانشها تحت یک چهارچوب متافیزیکی جامع قرار میگرفت. دانشمندان مسلمان سلسله مراتبی برای علم قائل بودند که از دانش تجربی شروع میشد و به دانش وحیانی خاتمه مییافت. آنها همچنین به ارتباط بین حوزههای مختلف دانش معتقد بودند. همین دیدگاه در عالمان غربی نیز در بدو تکون علم جدید موجود بود. برای بنیانگذاران علم جدید، این علم وسیله کسب منافع مادی نبود، بلکه آنها در مطالعه آثار صنع الهی آرامش فکری مییافتند.
با گذشت زمان و رشد علم جدید و ظهور مکاتب تجربهگرا، که صرفا به یافتههای حسی توجه داشتند، کمکم تاملات عمیق متافیزیکی، که همراه با یافتههای علمی و حتی گاهی زمینه تکون آنها بود، مغفول واقع شد و به تدریج تفکر پوزیتیویستی، که فقط برای محسوسات ارزش قائل است و عالمی ماوراء ماده را قبول ندارد، بر محیطهای علمی حاکم گشت و همراه آن ارزشهای اخلاقی نیز مورد غفلت قرار گرفت.
در دوران حاکمیت پوزیتویسم بود که علم جدید به جهان اسلام وارد شد و با خود نگرش پوزیتیویسمی را حمل کرد، دیدگاهی که علوم را از یک چهارچوب خداباورانه منفک میکرد. جهانبینی حاکم بر علم جدید، خدا را نادیده میگیرد، وجود را به حوزه ماده منحصر میکند، هدفداری جهان را منکر است یا آن را نادیده میگیرد و از ارزشهای اخلاقی غالبا غافل است.
کمکم عالمان مسلمان در برابر این علوم چند موضع گرفتند:
- گروهی که در اقلیت بودند، علم جدید را تحت عنوان ناسازگار با اسلام طرد کردند.
- گروهی این علم را با تمام بارهای فلسفی آنها دربست پذیرفتند و تسلط بر این علم و پذیرش جهانبینی حاکم بر آن را تنها راه نجات امت دانستند.
- عدهای از دانشمندان مسلمان سعی کردند که اسلام را با یافتههای علم جدید تطبیق دهند. اینها را میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
الف) گروهی علم جدید را دنباله علم دوران تمدن اسلامی دانستند و سعی کردند یافتههای آنرا با تعلیمات قرآن و سنت اسلامی تطبیق دهند.
ب) گروهی از قبیل سید احمد خان هندی، بر آن شدند که الهیاتی نو، مبتنی بر یافتههای علم جدید بنا کنند.
ج) بالاخره گروهی از فلاسفه مسلمان یافتههای علم جدید را از پیوستهای فلسفی آن جدا کردند و در حالیکه کوشش غربیان در کشف اسرار طبیعت را ستودند، نسبت به تعابیر مادهگرایانه متداول در بعضی محافل علمی هشدار دادند و متذکر شدند که دانش علمی گرچه بعضی از جهات جهان فیزیکی را برملا میکند، اما آنرا نباید با کل دانش یکی گرفت. همچنین یادآور شدند که باید یافتههای علم جدید در چهارچوب جهانبینی اسلامی تعبیر شوند. از نظر اینها علم و دین هر دو ادعاهای هستیشناختی و معرفتشناختی درباره یک جهان دارند. بنابراین ما باید برداشتمان از جهان را در یک چهارچوب وحدت بخش قرار دهیم.
از نظر گروه اخیر، که نگارنده با آنها همنظرم، هرچند مطالعه طبیعت از طریق تجربه، مشاهده و استدلال نظری صورت میگیرد و در ظاهر به نظر میرسد که آن فاقد مفروضات غیرعلمی است، اما اگر این مطلب در سطح توصیف تا حدی درست باشد در سطح توضیح درست نیست. در واقع فعالیت علمی شامل دو بخش است: یک بخش شامل جمعآوری دادهها است. بخش دیگر شامل مرتب کردن دادهها، استدلالات نظری و ساختن نظریهها و تعبیر آنها است.
پیشفرضهای گوناگون (فلسفی، دینی و …) در مقام وارد کردن مفاهیم و نظریهپردازی و تعبیر وارد میشود. در این جا است که تفاوت دانشمندان بروز میکند، مخصوصا وقتی وارد حوزههای بنیادی میشویم. ارنان ماکمولین، فیلسوف متاله ایرلندی-آمریکایی، متذکر میشود که جهانبینی خداباروانه نیوتن در تمام سطوح کار علمی او وارد میشد. به نظر اینجانب عمده اختلاف برداشتها بین عالمان دیندار و غیر آنها ناشی از تفاوت در جهانبینی آنها است.
نقش اسلام در توسعه علمی و فناورانه
شک نیست که جهان اسلام، تا آنجا که به علم و فناوری مربوط میشود، بسیار از جهان غرب عقب است و این عقب افتادگی روز به روز بیشتر میشود. از طرف دیگر جوامع اسلامی هویت اسلامی خود را نادیده گرفتهاند و از جهانبینی دوراندیش اسلامی دور افتادهاند. از دید قرآن، ایمان واقعی دینی نقشی اساسی در تحقق اعتلای همهجانبه جامعه اسلامی دارد:
«و لا تنهوا و لا تحزنو و انتم الاعلون ان کنتم مومنین» (آل عمران/139)
در حالیکه اسلام بیش از هر دین دیگر بر کسب دانش تاکید دارد، در هیچ جای جهان بیش از دارالاسلام توان علمی مورد غفلت قرار نگرفته است. امروزه علم و فناوری نقش مهمی در خودکفایی و اعتلای یک جامعه دارند. اما این مستلزم تربیت کردن متخصصان رده بالا در هر رشته مهم علم و فناوری است. به علاوه این متخصصان باید متمرکز بر رفع نیازهای جامعهشان باشند.
اما اگر علم و فناوری بخواهد در خدمت ایدهآلهای اسلامی باشد، آن باید در چهارچوب جهانبینی اسلامی تدوین شود. این چهارچوب جامع، که مشترکات زیادی بین ادیان ابراهیمی دارد شامل خصوصیات زیر است:
- بر مطالعه طبیعت تاکید دارد.
- زمینه فرهنگی رشد و توسعه علمی را فراهم میکند.
- مبانی متافیزیکی مورد نیاز علم را فراهم میکند.
- راههای مشروع کشف اسرار طبیعت را معرفی میکند.
- پاسخدهی برای سوالات بنیادی انسانی فراهم میکند.
- جهتدهی مناسب برای کاربردهای علم و فناوری فراهم میکند.
الف) تاکید بر مطالعات آیات الهی در طبیعت
در قرآن و سنت پدیدههای طبیعی به عنوان آیات الهی تلقی شدهاند و مطالعه آنها قویا توصیه شده است:
«قل انظروا ما ذا فی السموات و الارض …» (یونس/101)
در سنت نبوی نیز به کسب علم از هرجا توصیه شده است:
«اطلب العلم ولو بالصین» (مجلسی، 1403 ه.ق.، 180)
در پرتو این تاکیدها بود که دانشمندان مسلمان به علوم طبیعت پرداختند و تمدن درخشان اسلامی به راه افتاد. مسلمانان علوم را از یونانیان، ایرانیان، هندوان و غیره گرفتند و آنها را در چهارچوبی متکی بر وحی قرار دادند. آنها همه علوم، از جمله ریاضیات، طب، فیزیک و متافیزیک را فراگرفتند و جوی مناسب فعالیت عقلانی در سراسر دارالاسلام، از سمرقند در شرق تا قرطبه در غرب فراهم نمودند.
پس از قرن ششم هجری تمدن اسلامی شروع به انحطاط نمود. این انحطاط عوامل گوناگون داشت. اما از نظر من عامل عمده در این انحطاط، رشد تعصب و مجادلات بین مکاتب مختلف و ظهور حکام و مکاتب و عالمانی بود که مانع ترویج علوم عقلی شدند و بدین ترتیب جو مناسب پژوهش علمی از بین رفت.
ب) نقش فرهنگ در توسعه علمی
دانشمندان مسلمان با الهام از قرآن و سنت فرهنگی را ترویج کردند که به نوبه خود در توسعه بیشتر علم موثر واقع شد. این فرهنگ شامل عوامل موثر زیر بود:
- کسب علم از هر منبع
«فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» (زمر/18)
و از امام علی نقل شده است که:
«العلم ضاله المومن فخذوه و لو من ایدی المشرکین»
- فراهم کردن امکانات پژوهشی
این مشتمل بود بر بزرگداشت علماء، کمک مالی به دانشمندان، کمک مالی به دانشپژوهان، ایجاد مدارس و کتابخانهها و تخصیص موقوفات برای ترویج علوم.
- حاکمیت روح تسامح و تحمل آرا مخالف
تا وقتی که بازار تضارب آرا در دارالسلام رواج داشت، علم پر زرق و برق بود. عالمان ادیان و مکاتب مختلف با هم بحث داشتند. یک عامل مهم رکود علم در قرون بعدی از بین رفتن روح تسامح و عدم تحمل آراء مخالفان بود.
- تعهد به پیروی از برهان
عالمان مسلمان به تبعیت از آیه قرانی: «و لا تقف ما لیس لک به علم …» (الاسراء/36) از تبعیت کورکورانه پرهیز میکردند و به دنبال استدلال بودند، زیرا معیار تشخیص حق از باطل را برهان میدانستند. ابن سینا گفت:
«من تعوّذ ان یصدّق من غیر دلیل فقد انسلخ عن الفطره الانسانیه» (صدرالدین شیرازی، 1410 ه.ق، ص 364)
یک علت اینکه در زمان ما علم در جهان اسلام رشد نکرده، تبعیت کورکورانه از غرب بوده است. عالمان مسلمان غالبا به حاشیهزنی بر متون غربی اکتفا کردهاند.
- دنبال حق بودن
حقجویی دانشپژوهان مسلمان متاثر از دستورالعمل قرآنی بود که «و من اظلم ممنافتری علی الله کذبا او کذب بالحق لما جائه …» (العنکبوت/ 68)
- سخت کوشی در فراگیر علم
یکی از خصوصیات بارز عالم مسلمان تلاش خستگی ناپذیر آنها در فراگیری علم بود. آنها در پی این بودند که علم را از هر جایی که سراغ داشتند فرا بگیرند و عمده وقت خود را صرف کار علمی میکردند. رازی در مورد تالیف کتاب جامع العلوم متذکر میشود که 15 سال روی آن کار کرد و کارش در حدی بود که چشمانش ضعیف شد و یکی از عضلات دستش از کار افتاد. معالوصف او از دیگران میخواست که برایش بخوانند و یادداشتهایش را بنویسند.
- جامعنگری
یک ویژگی دانشمندان مسلمان در دوره تمدن اسلامی، که ریشه در اعتقاد آنها به توحید داشت، کلنگری آنها بود. آنان بین معارف خاص دینی و علوم طبیعت جدایی نمیدیدند و هدف هر دو را یکی میدانستند. از نظر آنها علوم طبیعت وحدت جهان را نشان میدهد که حاکی از وحدت مبداء عالم است و این همان چیزی است که تکیهگاه اصلی ادیان الهی است. لذا آنها همه دانشها را در یک جا تدریس میکردند و اگر احیانا در حوزه خاصی هم تبحر داشتند، جهان را فقط با عینک تخصص خود نمیدیدند، بلکه یک دیدگاه کلنگر داشتند و سعی میکردند علوم مختلف را به هم ربط دهند و تصویری منسجم از عالم ارائه کنند. این دیدگاه در عصر ما تا حدی در جهان غرب زنده شده است. اکنون که در جهان اسلام صحبت از بازگشت به تجدید اعتلای امت اسلامی است، لازم است عوامل فرهنگی فوقالذکر دوباره مد نظر قرار گیرند و با عزم راسخ عالمان و حکام این فرهنگ دوباره رایج شود.
نقش اصول متافیزیکی در علم
گاهی ادعا میشود که علم یک امر عینی است و شرقی و غربی ندارد. در این ادعا غفلت از این میشود که مفروضات پیشین عالم در انتخاب آزمایشها و نظریهها و تعابیر آنها نقش موثر دارد و این مخصوصا در مورد نظریههای بنیادی صادق است. اگر علم صرفا تجربه میبود در این صورت همواره یکی میبود و شرق و غرب نداشت. اما تجارب تحت نظریهها تعبیر میشوند و اینها مملو از پیشفرضهای متافیزیکی هستند که به خاطر آنها تعابیر مختلف در کار میآیند. این مطلب مخصوصا در مورد نظریههای بنیادی صادق است. به علاوه گاهی دادههای تجربی منجر به یک نظریه واحد نمیشود و همزمان چندین نظریه دادههای موجود را توضیح میدهند. در اینجا نیز تعهدات متافیزیکی یک عالم، عامل تعیین کننده در گزینش بین نظریهها است.
راههای شناخت طبیعت
در عصر حاضر که تفکر پوزیتویسمی حاکم است، دادههای حسی تنها منبع قابل اعتماد برای اطلاعیابی درباره جهان به حساب میآید. اما اگرچه قرآن به اهمیت حواس در فهم جهان اذعان دارد، آن دادههای حسی را کافی برای شناخت جهان نمیداند، بلکه بر نقش عقل در تعبیر دادههای تجربی تاکید دارد. قرآن جهان را به یک دنیای کاملا قابل دسترسی به وسیله حواس محدود نمیکند و به نقش شهود و وحی به عنوان ابزارهای معرفت اشاره دارد. پس همه ابزارهای مهم کسب علم-تجربه، نظریهپردازی و شهود- مورد تایید قرآن است ولی قرآن جهان را به جهان فیزیکی محدود نمیکند.
پاسخگویی به سوالات بنیادی انسان
در بینش پوزیتویستی، علم تجربی تنها منبع پاسخگویی به سوالات ما است. پس هر سوالی که علوم تجربی جوابگوی آن نباشند بیمعنا تلقی میشود. اما در نیمه دوم قرن بیستم بعضی از عالمان برجسته، خداباور و غیر آن صریحا اظهار کردند که علم تجربی جوابگوی سوالات بنیادی ما نیست. سوالاتی از قبیل اینکه «ما از کجا آمدهایم؟» یا «ما به کجا میرویم؟» همچنین، گاهی در علوم طبیعت سوالاتی مطرح میشود که به این علوم مربوط است ولی پاسخ به آنها را باید در ورای این علوم جستجو کرد. مثلا:
- قوانین فیزیک از کجا میآیند؟
- چرا قوانین فیزیک برای ما قابل درک هستند؟
- چرا باید جهانی که در آن این قوانین حاکمند وجود داشته باشد؟
مادیون یا اصلا این سوالات را نادیده میگیرند و یا معتقدند که علم تجربی نهایتا به آنها پاسخ خواهد داد. در مقابل، بعضی از دانشمندان برجسته معتقدند که پاسخ به این قبیل سوالات را باید در بیرون از علم جستجو کرد.
پیتر مداوار:
«اینکه در واقع علم محدودیت دارد از آنجا خیلی محتمل است که سوالاتی وجود دارد که علم نمیتواند به آنها پاسخ گوید و هیچ پیشرفت قابل تصور در علم …. نمیتواند آنرا قادر به پاسخگویی به آنها بکند.»
اما بعضی از بزرگان علم روز بر آنند که پاسخ به این سوالات را باید نهایتا از دین گرفت. مثلا آرتور شاو میگوید:
«سوالات مربوط به مبادی را باید تا آنجا که تواناییها و علائق علما اجازه میدهد دنبال کرد. اما جوابها هرگز نهایی نخواهد بود و سوالات عمیقتر باید نهایتا به دین ارجاع داده شوند.»
الن ساندیج:
«این علم من بود که مرا به این نتیجه رساند که جهان بسیار پیچیدهتر از آن است که بتواند با علم توضیح داده شود … آن فقط از طریق فوق طبیعی است که من میتوانم راز حیات را بفهمم.»
از دیدگاه اسلام، جهان یک امر طراحی شده است و ما میتوانیم آنرا درک کنیم. چون ذهن ما و جهان هر دو صنع یک خالق هستند که بین آنها همسازی برقرار کرده است.
جهانبینی و ابعاد عملی علم
چنانکه متذکر شدیم کار علمی را میتوان تحت جهانبینیهای مختلف انجام داد و تفاوتها در نتایج عملی علم نیز ظاهر میشود. اگر کار علمی واقعا در پرتو یک جهانبینی خداباور صورت گیرد، نتایج آن باید برای سعادت آنها مفید واقع شود. اما اگر در یک زمینه غیرالهی صورت گیرد، تضمینی بر مخرب نبودن آن نیست. مشارکت دانشمندان در پروژههایی که منجر به تولید سلاحهای کشنده و آلودگی محیط زیست شدهاند نتیجه علمی است که ریشه در مادهگرایی دارد. زیرا معمولا ارزشهایی که به تعامل افراد با طبیعت شکل میدهد، از جهانبینی آنها میآید.
در جهان بین اسلامی علم و اخلاق هر دو در سطح این جهانبینی تلاقی دارند که برای جهان، هدف و سرشت اخلاقی قائل است.
برای توسعه علمی پایدار چه باید کرد؟
برای ایجاد یک توسعه علمی و فناورانه پایدار توجه به دو هدف اساسی ضروری است:
- ترویج تفکر اسلامی و حاکمیت دادن به جهانبینی اسلامی در جهتدهی به علم و فناوری
- توجه به نیازهای اساسی جامعه اسلامیمان
در مقام عمل چهار اقدام اساسی لازم است:
الف) احیاء تفکر اسلامی
همانطور که بسیاری از عالمان برجسته مسلمان متذکر شدهاند، فعالیت علمی نوعی عبادت است. البته این عبادت باید با ابزارهای خاص خودش و در پرتو جهانبینی الهی صورت گیرد. این جهانبینی یک چارچوب متافیزیکی جامع برای همه فعالیتهای یک مسلمان از جمله فعالیتهای علمی او فراهم میکند. تاثیر این جهانبینی بر محصول فعالیتهای علمی به قرار زیر است:
- در سطح عملی از کاربردهای مخرب علم جلوگیری میکند.
- در سطح نظری تعمیمهایی را که قابل تایید تجربی نیستند، ولی بر ضد اصول مسلم دین هستند کنار میگذارد و تعبیرهایی را که سازگار با جهانبینی الهی هستند برمیگزیند.
در دهههای اخیر تلاشهایی از طرف عالمان مسلمان و غربی در جوامع اسلامی و در غرب شده است که تفکر دینی را احیاء کنند. این هم در محافل علمی صورت گرفته است و هم در محافل فلسفی.
وقتی ما صحبت از حاکمیت جهانبینی اسلامی بر علم میکنیم منظورمان این نیست که کار علمی به طریقی جدید صورت گیرد یا برای کار علمی صرفا به قرآن و سنت رجوع کنیم و یا توفیقات شگرف علم و فناوری در چند قرن گذشته را نادیده بگیریم. زیرا این کار نه مطلوب است و نه ممکن. منظور ما این است که آن مفروضات متافیزیکی که در سطح بالا بر علم حاکمند باید از اصول بنیادی دین متخذ باشند، چیزی که آنرا جهانبینی اسلامی مینامیم. این دیدگاهی است که خدا را خالق و نگهدارنده جهان میداند، جهان را هدفدار تلقی میکند، منکر واقعیات غیرمادی نیست و روی وجود یک نظام اخلاقی در جهان تاکید دارد.
از نظر ما میتوان کار علمی را تحت جهانبینیهای مختلف انجام داد. ولی تفاوت در دوجا ظاهر میشود:
- در توسل به پیشفرضهای متافیزیکی، به هنگام ساختن نظریههای جهانشمول
- در قیود روی کاربردهای علم یا اولویتها در مورد جهتگیریهای کاربردی آن.
البته اگر صرفا به دادههای تجربی اکتفا کنیم و دنبال نظریههای جهانشمول نباشیم، یعنی صرفا به نظریههایی که از لحاظ تجربی کفایت دارند اکتفا کنیم در این صورت صحبت از علم دینی و غیردینی مطرح نیست. اما در این حالت علم به مجموعهای از نسخهها برای پیشبینی تقلیل مییابد. ولی این چیزی نیست که بزرگان علم دنبال کردهاند. آنها غالبا دنبال فهم جهان بودهاند و لذا نیاز به تعمیم داشتهاند. تعمیمهایی که از حدود علم تجربی فراتر میرفته و به ناچار توسل به بعضی مفروضات فوق علمی را در کار میآورده است.
از طرف دیگر چون در جهانبینی اسلامی علم باید ارتباط همه اجزاء جهان را نشان دهد ولی ما در مقام عمل مجبوریم دانش را به حوزههای گوناگون نظیر فیزیک و شیمی و بیولوژی و …. تجزیه کنیم. بنابراین نباید فقط به تفکیک اکتفا کرد، بلکه در یک سطح بالاتر تلفیق لازم است.
فرایند چندپاره شدن علم و اکتفای صرف به پارهها، مورد انتقاد بعضی از عالمان طراز اول معاصر نظیر هایزنبرگ و وایسکوف قرار گرفته است. از دید اینها تخصصی کردن افراطی، ما را از درک ارتباط پدیدهها در سطوح بالاتر و یافتن یک دیدگاه وحدتبخش در مورد طبیعت محروم میکند. البته آن باعث جدایی علم و فرهنگ نیز میشود که خود موجب بروز نتایج مخرب از علم میگردد.
غرب از خطری این باریکبینی تا حدی آگاه شده است و لذا در غرب ظهور حوزههای بینرشتهای را میبینیم. از جمله بین علوم انسانی از یک طرف و علوم مهندسی و علوم پایه و پزشکی از طرف دیگر.
ب) شناسایی و علاج مشکلات موجود
برای بازیابی گذشته افتخارآمیز و برپایی یک تمدن روزآمد اسلامی یک برنامه انقلابی لازم است تا علوم طبیعت مقام شایسته خود را در جوامع اسلامی بازیابند.
اولین قدم برای ارتقاء علوم در دارالاسلام، برپایی یک تعلیم و تربیت متقن در تمامی سطوح است. به نحوی که دانشپژوهان را برای فعالیت خلاق علمی آماده کند. چیزی که در دانشگاهها مورد نیاز است، تفکر و پژوهش خلاقانه است و نه صرفا آموزش. در وضعیت فعلی دانشگاههای ما عمدتا نقش کارگاههای آموزشی را دارند.
یک عامل عمده این امر حقوق پایین اساتید و بار سنگین آموزشی آنها و فقدان امکانات پژوهشی و از همه مهمتر عدم احساس نیاز به خلاقیت و نوآوری علمی است. متاسفانه آزمایشگاهها و موسسات صنعتی ما عمدتا مشغول انتقال علوم و فناوریهای جا افتاده هستند. اما این اگرچه لازم است ولی کافی نیست. ما باید مرزهای دانش را جلو ببریم و در تکون فناوریهای جدید پیشقدم بشویم. این مستلزم تربیت عالمان، مهندسان و تکنیسینهای ورزیده و وجود یک برنامهریزی محققانه است.
مسئله دیگر این است که در زمان حاضر غالب دانشجویانی که سراغ علوم پایه میآیند متوسط و یا ضعیف هستند. در واقع غالب ورودیهای برجسته دانشگاه سراغ مهندسی و پزشکی میروند. این وضعیت باید تغییر کند، اگر بخواهیم در نوآوری علمی سهمی داشته باشیم. همچنین فارغالتحصیلان برجسته علوم پایه باید از لحاظ زندگی تامین باشند تا با فراغت به کار خلاقانه بپردازند. تنها دانشجویان برجسته میتوانند در مرزهای دانش کار کنند و ایجاد نوآوری نمایند. اما متاسفانه بسیاری از سیاستگذاران در جهان اسلام برای علوم پایه شانی قائل نیستند و لذا این علوم در اولویت سرمایهگذاریها قرار ندارند. سیاستگذاران توجه ندارند که علم امروز فناوری فردا است و علوم پایه قوی تاثیر زیادی در پیشرفت تحقیقات پزشکی، مهندسی و معماری دارد.
مشکل دیگر این است که در جهان اسلام بر خلاف جهان غرب بخش خصوصی بسیار کم در علوم و فناوری سرمایهگذاری میکند. وارد کردن این بخش برای سرمایهگذاری در این دو حوزه بسیار ضروری است. اگر بعضی از مهمترین دانشگاههای غرب با اوقاف اداره میشوند چرا ما چنین نمیکنیم؟
بالاخر آزادی آکادمیک یک شرط ضروری برای شکوفایی علوم است. این معنایش این نیست که سنن اسلامی را کنار بگذاریم، بلکه تضارب آراء خود بخشی از سنتهای اسلامی است. علم در تمدن اسلامی بیشتر در آنجاهایی شکوفایی داشت که تضارب آراء از رواج بیشتری برخوردار بود. نباید در بند آراء گذشتگان باقی ماند. بلکه چنانکه قرآن تاکید دارد باید مطلب خوب را از هر جا که ارائه میشود گرفت و به تقلید کورکورانه آباء و اجداد اکتفا نکرد.
ج) رفع نیازهای ملی
جوامع اسلامی باید خود پایههای علم و فناوری خویش را با تمامی شالودههای مورد نیاز آنها بنا کنند. این ضروری است تا آنها بتوانند وابستگی خود به انتقال فناوری از غرب را کاهش دهند. در واقع این کاری است که ژاپنیها و چینیها در چند دهه گذشته انجام دادهاند. ضرورت قضیه وقتی روشن میشود که توجه کنیم کشورهای پیشرفته صنعتی غالبا از انتقال فناوریهای پیشرفته خویش در کشورهای در حال توسعه خودداری میکنند.
البته کار کردن در مرزهای دانش ضروری است، اما معنایش این نیست که نیازهای ملی خود را فراموش کنیم. مایه تاسف است که بسیاری از محققان ما روی مسائلی کار میکنند که نفع آنها فقط به غرب میرسد. چرا که ما علم و فناوری موجود را برای برطرف کردن نیازهای داخلیمان به کار نمیگیریم؟ این کاری است که چینیها و هندیها میکنند.
د) اقدامات عملی
در این مورد پیشنهادها در جهت اقدامات عملی به قرار زیر است:
برای حاکم کردن جهانبینی اسلامی تعدادی دروس علوم انسانی در دانشگاهها در زمینه معارف اسلامی، فلسفه علم اسلامی، اخلاق و غیره گنجانده شود.
لزوم تغییر ذهنیت حاکمان نسبت به علوم پایه: لازم است که ذهنیت حاکمان نسبت به اهمیت علوم پایه تغییر کند. در زمان حاضر توجه اغلب حاکمان جهان اسلام به فناوری است. اما اقدام جدی در توسعه فناوریهای نوین بدون یک زمینه قوی در علوم پایه میسر نیست.
توجه به نخبگان: هم دانشگاهها و هم موسسات پژوهشی باید توجه ویژهای به نخبگان علمی بکنند. این مستلزم فراهم کردن امکانات ضروری برای آنها و وارد نکردن فشار به آنها برای تولیدات فوری است.
تعیین اولویتها و رفع نیازهای ملی: در زمان حاضر غالب کشورها اسلامی در مقام وارد کردن علم و فناوری غربی و حاشیهزنی بر کارهای غربیان هستند. این اخذ از غرب بدون توجه به نیازهای ملی و فرهنگی و شرایط بومی صورت میگیرد. دانشگاهها و مراکز پژوهشی باید دنبال مشخص کردن اولویتها و نیازهای ملی باشند و با کمک گرفتن از حکومت و بخش خصوصی در جهت رفع نیازهای ملی قدم بردارند. این خود مستلزم یک تعامل قوی بین دانشگاهها و مراکز پژوهشی با صنعت و بخش خصوصی است.
ترویج نگرش انتقادی در محافل علمی: در زمان حاضر نگرش نقادانه در محیطهای علمی ما بسیار ضعیف است. در واقع بنا بیشتر بر اخذ مقلدانه علم از غرب و حاشیهزنی بر آنها است. دانشگاهیان ما کمتر در مقام گسترش مرزهای دانش هستند. این وضعیت خلاقیت را در جوانان از بین میبرد. باید از طریق تشویقهای موثر نوآوران این وضعیت را اصلاح کرد.
توجه به کیفیت: در سراسر جهان اسلام افراد محصولات غربی را بر محصولات بومی ترجیح میدهند. یک دلیل مهم این قضیه فقدان کیفیت در محصولات تولید شده در جهان اسلام است. پس یکی از راههای مهم ایجاد خوداتکایی در جهان اسلام توجه شایسته به کیفیت تحقیقات و محصولات بومی است.
توجه لازم به صاحبنظران و متخصصان: کشورهای اسلامی در حال از دست دادن عالمان و متخصصان توانای خود هستند و این به دلیل فقدان جاذبههای داخلی و عدم توجه به صاحبنظران و متخصصان در برنامهریزیها است. برای کم کردن فرار مغزها به غرب باید به اینها توجه و از موفقیتهای آنها قدردانی کرد تا در داخل بمانند و در پیش بردن مرزهای دانش و رفع نیازهای داخلی تلاش کنند. در این راستا رعایت شایستهسالاری در سپردن مسئولیتها به افراد نقش بسیار مهمی ایفا میکند.